- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
شرار و زلـزله بر عـرش داور افتاده به فرش شورش وغوغای محشر افتاده محـیـط کـربـبـلا پُر شدهست از صیاد ز تـیر حـرمـله هـرسو کـبـوتر افـتاده به هرطرف که نظر میکنی گلی خونین چو گـوهریست که از دیـدۀ تر افتاده به یک طرف تن قاسم فتاده بر صحرا به یک طرف تن صدچاک اکبر افتاده دودست برسر خود زد چو زینب از غم دید به روی خاک دو دست بـرادر افـتاده کـنـار عـلـقـمـه سـقـای کـربلا میدیـد به روی آب روان عکس اصغر افتاده به موج خیز ستم، کشتی هدایت و عشق مـیان لُـجـهای از خـون شـناور افـتاده صفای گلشن سرسبز باغ فردوس است گـل هـمـیـشه بـهـاری که پـرپر افتاده سزاست گرکه جهان خاک غم به سرریزد که سرفـرازتـرین سرو بیسر افـتـاده ز نـالههای غـمانگـیـز عـترت یاسـین شـرار غـم بـه وجـود پـیـمـبـر افـتـاده شـمـیم فاطمه آید مگر ز خاک حسین کـه بـاز زیـنـب او یـاد مــادر افـتــاده گه اسـیـری دخـت عـلی وفـائی گـفت طـنـاب ظلـم به بـازوی حـیـدر افـتاده
: امتیاز
|
ترسیم وقایع عصر روز عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
خـزانِ غـم به صفـای بهـار افـتـاده نهـیب شعـله به آن لاله زار افـتـاده و در مقابل شهـزادهها و اهل حـرم گذار نـیـزه به چـشمان یـار افـتـاده شنیدهای که غریبانه با لب عطشان میان مـقـتـل خـون بیقـرار افـتـاده چقدر چشم حرامی پس از بریدن سر به قـد و قـامت آن بـا وقـار افـتـاده تنی به زیر سُم اسبها لگد کوب و سری به غارت یک نیـزهدار افتاده غریب و بیکفن و تشنه و سراسر زخم به روی خـاک، تن شهـریار افـتاده خوش آن تنی که شود شرحه شرحه در ره او خوش آن سری که به پای نگار افتاده
: امتیاز
|
ترسیم وقایع عصر روز عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
خـاک زمـانـه بر سر سـیـنـهزن حـسین خون مثل چشمه بود روان از تن حسین لب تشنه ماند و آه که سیراب گشته بود حتی در آن زمان فـرس دشـمن حـسین نفرین به پست بـودن دنیا و قـصرهاش چون غیر ریگ داغ نشد مسکن حسین از بس که نیزهها به تنـش گیر داده بود چون گل ورق ورق شده پیراهن حسین تا که سرش نشست نوک نی، همان زمان افـتاد خـواهـرش به روی دامن حـسـین خورشید رنگ خون شد و دنیا به خود دگر یک روز خوش ندید پس از کشتن حسین
: امتیاز
|
ترسیم مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
روی نیزه چه پریشان شده خورشید خدا رحم کند دختری حنجر خونین تو را دید خدا رحم کند روی دستان پدر رفت که سیـراب شود ناگهان مادری از واقعه پرسید خدا رحم کند صورت مـاه به پیـشـانی خـاک افـتاد و عطر یاس آن طرف علقمه پیچید خدا رحم کند مـادری گـوشۀ گـودال صدا زد پـسـرم! شمر بر سینۀ تو حرمله خندید خدا رحم کند کاش از خیمه نبیند که ز هر سوی سپاه تیر بر پیکر بیجان تو بارید خدا رحم کند اسب تو آمد و با خـود خـبرت را آورد خیمهها سوخت دل فاطمه لرزید خدا رحم کند عـرش خم شد نفـس اهـل حـرم بـند آمد خواهر از چشمۀ رگهای تو بوسید خدا رحم کند خیمهآتش زدن و خار مغـیـلان به کنار به خدا دخترک از حرمله ترسید خدا رحم کند آن قـدر کـنج خـرابه دل ما را سـوزانـد روی نیزه پدرش آمد و فهمید خدا رحم کند مـجـلـس بـزم یـزیـد و لـب قــرآنـی تـو خیزران بر لب و دندان تو کوبید خدا رحم کند حضرت ساقی عطشان! به وفایت سوگند نشود کودکی از مشک تو نومید خدا رحم کند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
سایۀ رأس تو تا بـر سرم ای یار افتاد آسمان از غم تو بر سرم ای یار افتاد لشکر کـوفه ببین بر غم من میخندند گل افـسردۀ تو بین دو صد خار افـتاد تا که هجده سر ببریده به نی دیدم من یـادم از عـمـر کـمِ مـادر بـیـمار افـتاد کوفیان رأس تو را بر سر نیزه بستند ولی ازغصه دگر، قلب من از کار افتاد از تو ای یار چه پنهان که دو چشمم تار است هیچ دانی که چو روزم، به شب تار افتاد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
صد هزاران روضه داری بیشتر سرّ مگو حق در آغوش تو گریان و تو در آغوش او سجدهای با صورت از زین کردهای در قتلگاه هم تیمم کردهای با خاک هم با خون وضو خون اصغر را کشیدی روی صورت بارها آیۀ تطهـیر را تفـسیـر کردی مـو به مو کل ذرّات فـلک حـیرت زده محـو توأند تو میان قـتـلگه با ذات خود در گـفـتگو بسکه مستی کردهای در عین وحدت با خدا تا قیامت عالم از دست تو میگیرد سبو چشمهای زینبت را کاش میبستی حسین قبل از اینکه او شود با پیکر تو روبرو ساربان با یازده انگشت رفت از کربلا این هم از تأویل خونین حسین از تنفـقو
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانـده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را بـبـخـش زنـده اگر مـانـدهایـم بـاز گرچه نفَس گرفته و طاقـت نمانده است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
یا اخا شام غـریـبان تو، حـالم زار است اینهمه کودک و، تنها چه کنم، دشوار است در نـبـود تـو و عــبـاس، حــرم آل الـلـه دست بـسته شـده راهی سر بـازار است
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت رباب در شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
باز در خلـوت خود شام غـریبان دارد چـشمهایش خـبر از بـارش باران دارد بیخود از خود شده و نادعلی علی سر داده مثل هـاجر به خـدا سر به بیـابان دارد شیر در سیـنۀ زخـمی رباب آمده است او که از بعـد عـلی حال پـریشان دارد لای لایش همۀ کـرب و بلا را پُـر کرد لای لایـش خـبـر از داغ فـراوان دارد لب به هم میزد و جانش همگی بر لب بود بعد از این تا دم مرگ ناله و افغان دارد
: امتیاز
|
ارسال سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام به کوفه ( خروج اهل بیت از کربلا)
میبرد شب روی دستانش سر خورشید را در فـلق جا میگذارد پیکـر خورشید را یک بیابان زخم در راهست و با خود میکشد روی خارستانی از غم دختر خورشید را کـاروان خـستهای بر شانههایش میبرد بـار سنـگـیـن قـیـام بـاور خـورشـیـد را سنگهای جهـل کوفه کی تحـمل میکند؟ روی بـام نی طلـوع دیگر خـورشید را حـلـقۀ زنجـیـرهـاشان هـم ندارد قـدرتی تا ببـنـدد دست اعجـاز آور خورشید را شام از یادش نخواهد بُرد حتی لحظهای تیغ رعدآسای لحن خـواهر خورشید را
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا
مـادری گـفت بُـنیَّ؛ غـزلی ریخـت بهم و ردیف " سر " اولاد علی ریخت بهم خواهـری که قـد و بـالای بـرادرهـایش هـمۀ دلخـوشیاش بود، ولی ریخت بهم نیـزهای آمـد و پهـلوی اذان گـوی حـرم وسط جلـوۀ " خیر العـملی " ریخت بهم زهر این حادثه آنقـدر مذاقـش تلخ است طعم شیرینی " احلی عسلی " ریخت بهم حنجری کوچک و آنجا که عرب تیر انداخت بار معـنایی ضرب الـمثـلی ریخـت بهم بـدنی ریخت بهـم، پیـرهـنی ریخت بهم مادری گفـت "بُنـیَّ" غــزلی ریخت بهم
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
امشب به آسمان حـرم یک ستاره نیست جز صبر بر بنات علی راه چاره نیست دیشب عـلـی اکـبـر اذان گـفت در حـرم امـشـب مـؤذّن نـبـوی در مـنـاره نیست دیشب رقـیه در بر اربـاب نـشـسته بود امشب به گوش نازک او گوشواره نیست دیشب کـشـید بر سر قـاسم سـریه دست امشب یتـیم خـویش ببـیـند دوباره نیست دیشب به خـیـمه بود ابوالفـضل پاسـدار امشب نگـاهـبان حـرم آن سواره نیست دیشب ز شیر خواره خجل بود مادرش امشب علی کجاست که در گاهواره نیست دیشب رباب شیر ز فرط عطش نداشت امشب که شیر هست چرا شیرخواره نیست داغی گـذاشت تـیـر فـلـک بر دل رباب در سینه مخفی است غمش آشکاره نیست گـویـد به فـکـر آب نـباش اصـغـرم بـیا این ما و این فرات کسی در کناره نیست زینب کنار خـیـمۀ سوزان نشـسته است در منظرش به جز بدن پاره پاره نیست مانده به گوش صوت حسینش که رفت و گفت در راه عشق حاجت هیچ استخاره نیست زهـرا عزا به منزل خـولی گرفته است بهـر شهـید بهـتر از این یـادواره نیست در زیر تشت رأس حـسین خاک بر سرم کردم اشـارهای مگـر اهل اشـاره نیست مـرغـان کـربلا به شهـیـدان گـریـسـتـند بس کن "کلامیا"دلت از سنگ خاره نیست
: امتیاز
|
مصائب عصر عاشورا و شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
در کـنـگـرۀ عـرش فـرو ریخـت بنـاها تا از نـفـس افـتـاد جـگـر گـوشۀ طـاها بر خـاك تـنـی مـانـد، كه آیـات مـقـطـع برنیزه سری رفت، كه الشمس ضحیها طاها ! تو نبـودی که ببـینی تک و تـنها آمد به سـر نـور دو چـشـمت چه بـلاها طاها، چه بگویم که در آن شام غریبان انـگـشـتر خـورشـید کجـا رفـت کجـاها قـرآن به هـم ریـخـتـهات را که نـدیـدی در زیـر سـم اسب، در انـبـوه صـداهـا طاها چه نشستی جگر فاطمهات سوخت لا حــــول ولا قـــــوّه الا ب ...الـــهـــا این نـیـزه نـبـایـد بـرود جـانـب زیـنـب سر را بـسـتانـیـد از این سـر به هـواها سر تاب نیاورد و نظر كرد به خـواهر آن لحـظـه چه میگـفـت اخیها بفـداها میدید چه اندازه غریب است ولی نیست این قـافـلـه را قـافـلـه سـالار ...سـواهـا ای مـعـنـی "یـا ایّـتـهـا الـنـفـس" سر تو ای خــون خـدا، مـثـل خـدا، لایـتـنـاهـا یک آیه دهان باز کن ای مصحف خاموش مگذار در این غربت و اندوه مرا...ها! هـفـتـاد و دو منـزل نگـرانی چه كشیدم تـا مـیبـردم قــافــلــۀ عـشــق كـجـاهـا فـرزانگی آنجاست كه مجنون تو باشیم بگـذار بـمـانـیـم در این حـال و هـواهـا
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب در غروب روز عاشورا
آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد بغضی میان سیـنۀ من جا گرفت و بعد وقـتی که اسـب تـو بـدون تو بـازگـشت این دخـتـرت بهـانـه بـابـا گـرفت و بعد ابری سـیاه بر سـر راهـم نـشـسـته بود ابری که روی صورت من را گرفت و بعد انگار صدای مـادری دلخـسته میرسید آری صدای گـریـۀ زهـرا گرفت و بعد هــمــراه آن صــدا تـمـامـیِّ کــودکــان ذکـر مـحــمـدا و خـدایـا گـرفـت و بعـد هر کس که زنـده بود از اهـل خـیام تو مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد دور از نــگــاه عــلــمــدار لــشـگــرت آتش به خـیـمههای تو بالا گرفت و بعد پس بر سنان کنند سری را که جـبرئیل شـوید غـبار گـیـسویش از آب سلسبـیل
: امتیاز
|
مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیهالسلام
بیش از ستاره زخم و، فلک در نظاره بود دامان آسـمـان ز غـمـش پُـر سـتاره بود لازم نـبـود آتـش سـوزان بـه خـیـمـههـا دشـتی ز سـوز سیـنه زینب شـراره بود میخواست تا ببوسد و برگیردش ز خاک قـرآن او، ورق ورق و پـاره پــاره بـود یک خیمه نیم سوخته، شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت درآن خیمه، چاره بود آزاد گـشـت آب، ولـیکـن هـزار حـیـف! شد شیردار مادر و، بی شیرخـواره بود چشمی، برآنچه رفت به غارت؛ نداشت کس امــا دل ربــاب – پـی گــاهــواره بــود یک طفل با فـرات، کمی حرف زد ولی نشنید کس، که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابـر، چـهـرۀ هـر ماهـپاره بود از دستها مپرس که با گوشها چه کرد از مشتها بـپـرس که با گـوشـواره بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت سیدالشهدا علیهالسلام
از نفاق بیفضیلتها، فضیلت کشته شد خاک عالم بر سرم دریای رحمت کشته شد بیبصیرتها به قصد قُرب سنگش میزدند زینت دوش نبی از جهل امت کشته شد چند عضو حضرتش از تشنگی حسی نداشت عاقبت هم با لبان تشنه حضرت کشته شد هرچه تیر و نیزه مانده بود رویش ریختند با هزار و نهصد و چندین جراحت کشته شد آه از آن حرفی که فرموده است مولانا الرضا روز عاشورا عزیز ما به ذلت کشته شد گفته مقتل خنجری کُند از قفا با ضربهها نصّ مقـتـل گـفته آقا با مشقـت کشته شد خواهری با دست بسته در کناره ناقه گفت: ساقی لشگر کجایی، شرم و غیرت کشته شد قاسم و عباس و جعفر، اکبر و عون و حسین هرچه مَحرم داشتم، در چند ساعت کشته شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا
بگو چه چـاره کـنم این هـزار مـاتم را هزار و نهصد و پنجاه زخـم درهَـم را یکییکی همۀ خـیمهها در آتش سوخت که من شـروع کـنـم روضـۀ محـرّم را کمانِ حـرمله من را رُباب را خـم کرد چگونه صاف کـنم بیتو قـامتِ خـم را امـان دهـند اگر، خـواهـر تو میریـزد به رویِ مـعـجر خود خـاکهای عالم را به زیر آتـش خـیـمه تَنِ شهـیـدان مـانـد نشـد که جـمع کـنم پـارههـای مبـهـم را نشست خیمهای از شعله بر سر طفـلت بگـو چه چاره کنم «عـمّه سوخـتـم» را صدای ضجۀ هشتاد و چند خانوم است که گرد خویش نـدیـدند هـیچ مَحـرم را اگر چه سـعی نـمـودم فـقـط مرا بـزنـند خدا بخـیـر کـند ضربـههای محـکـم را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در غروب روز عاشورا
پیکرت در قتلگاه افتاده بود و سر نداشت آن طرف بر نیزهای دیدم سرت پیکر نداشت بیبرادر بودی و مظلـوم، گـیر آوردنت گفتم ای قصابها آخر مگر خواهر نداشت؟! نیزه نیزه «حا و سین و یا و نونت» سرخ شد کاتبِ این آیه؛ از خون، جوهری بهتر نداشت خطبهای میخواند، از شأنِ تو روی سینهات آه، آیا سـرزمـینِ کـربـلا منـبـر نداشت؟ سر بـریـدن؛ آخـرِ کار حـرامـیها نبـود قاتلت بعد از سرت دست از تن تو بر نداشت هیچ کس را رد نکردی از درِ احسان خود پیکرت پیراهن و انگشتت انگشتر نداشت غارتم کـردند، اما چـادرم از سـر نرفت پس غلط گفتند، اینکه خواهرت معجر نداشت مثل من میگفت، آیا این حسینِ فاطمهست؟! مادرت میدید، جسمت را؛ ولی باور نداشت گوشۀ گـودال، ذکرِ «یا بُـنَیَّ» میگرفت هیچ کس جز من خبر از نوحۀ مادر نداشت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان
دیدی شکست حرمت پـنـجـاه سـاله ام دیـدی نـمـاز نـافـلـۀ من نـشـسـتـه شد دستی که بوسه میزدیش صبح و ظهر و شام بین طـناب شـمـر زنـازاده بـسـته شد من خسته نیـستم ز صدا کردنت ولی آنقدر زد سنان به تـنم تا که خسته شد دست غریبه ای به نخ معجرم نخورد اما سه چهار جای سرم بد شکسته شد من با لـباس مشکی و ایـنها لـباس نو یعنی عـزای دختر زهرا خجـسته شد دسته گـلـت به بوتـۀ خاری پـنـاه برد لشگـر برای یافـتـنـش چـند دسـته شد
: امتیاز
|
ترسیم وقایع و مصائب عصر عاشورا
خـیمهها آتش گرفته یا حسین عباس کو؟ آن علمداری که میداد خیمهها را پاس کو؟ آنکه بوده بر حـریم فـاطمه حساس کو؟ شیر میدان قاتل این خصم بیاحساس کو؟ ************** خـیـمهها آتش گـرفـته از شرار کـیـنهها گـرد بیرحـمی نـشـسته بر رخ آئـیـنهها بیکـس و یـاور خـیـام زادۀ زهـرا شـده بیپـنـاهی لـرزه افکـنـده درون سیـنـهها ************** شمریان دور از دو چشم اکبر و عباسها آتـشـی افـکـنـدهانـد بـر لالـهزار یـاسها با عـطـش آتش گـرفـته خـیمه پـروانهها وامصیـبت از شکـست شاخه احساسها ************** حـرمـله این دفعـه تیر آتـشـین میافکـند خـیمههای بیپـناه را از ستون برمیکند خولی بیعـاطفه هـمـراه زجـر دد منـش دست غارت بر خیام آل عصمت میزند ************** خـیمه بیعباس نـامآور به یغـما میرود هر طرف لبتشنهای با چشم گریان میدود سیلی و شلاق بیرحمان در این بییاوری هدیه بر گلگونههای طفل عطشان میشود ************** کودکی آتـش گرفـته بانگ عـمو میزند پنجههای کوفیان یورش به گیسو میزند پاسـبان خـیـمهها ای حضرت سـاقی بیا خـندههای نا بجا خـنجـر به ابـرو میزند ************** یا حسین برخـیز و با عباس نامآور بگو خیمهها تنها شده، ای مهربان سـقا عـمو دیـده بر راه تو هـسـتـند کودکان فـاطمه خیمهها را کن حـفاظت از سپاه کـینهجو ************** در کجا ماندی که بیتو خیمهها را یار نیست؟ در حریم مصطفی جز لشکر اغیار نیست ضرب سیلی روی نیلی در حرم گاهان ببین کودکان را یاوری جز عابد بیمار نیست ************** سروری از بیپناهیها به دشت بیکسی یا ابوفاضل کجایی کی به دادم میرسی؟ شعر غم با گریه برگو هر محرم در عزا از ستـیـز آب وآتـش مـوسـم بـیمـونسی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام غریبان
خـیمهها میسوزد و شمع شب تارم شده در شب بـیـمـاریام آتـش پـرسـتارم شده ما که خود از سوز دل آتش به جان افتادهایم از چه دیگـر شعـلهها یـار دل زارم شده پیش از این سقّای ما بودی علمدار حسین امشب اما جـای او آتـش عـلـمـدارم شده ای فلک جان مرا هر چند میخواهی بسوز مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند در شب تـنهـاییام تـنها هـمین یـارم شده من که شب را تا سحر بیخواب و سوزانم چو شمع از چه دیگر شعلهها شمع شب تارم شده بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟ جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت مـردم چـشمـان مـن تـنهـا وفـا دارم شـده گر گـلستان شد به ابراهـیم آتـش ها ولی سـوخت گـلزار من و آتـش پدیـدارم شده شعلههای کـربلا آتش به جانم زد حسان آتـشـین از این جهـت ابیات اشعـارم شده
: امتیاز
|